azlyrics.biz
a b c d e f g h i j k l m n o p q r s t u v w x y z 0 1 2 3 4 5 6 7 8 9 #

ariozh – jense man lyrics

Loading...

[قسمت یک]
کاپشن سیاه
کلاه ماتِش روی سر
انگاری دنیا راشو گرفته و
تو مُشتاشه جنگ
هــی
داد می‌زد همه باهم رو هم دیگه چند
همه آرزوتونو می‌خرم به سالِ خوبِ بعد
حـیـف
دنیاتون گیر منه
منم گُمَم تیره‌تره
توَهم از زیر سَره
تار و پود لحظه
می‌زنه بیرون اگه حقیقت نخرین
حالا بگین چند نفرین؟
هشت میلیارد و یه دوز بسه
دنیا گفت: با چی داری ساقی سَرِ جنگ؟
اگه تو راهی داری، خالی باشی، باقی ته شب
میگی من واهی‌ام و تاریک‌تر از پاییز تاریخچمه
بگو چی می‌کشونه یارو با گاریش ته شهر و
ها؟
مشتریم؛ حالم خوش نیست
گیر کردم تو شب، چهار شب، صبح نیس
من لکنت نداشتم یه عمری
می‌ترسم تو شَک غرق شم، خب چی
ها؟
جنس من همینه، کله‌تو که گرفت
می‌خوره شقیقت به حقیقتِ توَهم گِره
می‌فهمی توَهم بوده هرچی که سلیقه‌ت بهش می‌داده
رنگ و بو و طعم؛ خب مگه حقیقت چِشه؟
بگو
تو تو مخ منی یا من تو مخ تو؟
آینه خودتو می‌بینی اَ تو سَرِ خودتو؟
صدائه چیه که همه‌ش بهت میگه خوب و بدتو؟
اصن تو کی‌ای؟ کجایی؟ چی می‌خوای توله‌ سگ گم؟
من؟
می‌چرخه گاهی گاری‌ام
بی‌دردسر می‌بَره راه به راه به خوابی تاریک
می‌زنه سر به همه خاطرات دور و جاریم
میشم یه در میون عابرای مات و لال، هیچ
میشم یه ابر باز، می‌باره شَک
هــی می‌باره شَک
تقصیر جنسته
ســیـل میاره ته‌ش
کسی ماه و ندیده؟
کِی میاد به حرف؟
باز لکنت می‌گیرم من
دوباره از صفر
[هم‌خوان | ماه]
می‌چرخم
بیهوده بوده نورِ نیست از من
تاریک‌تر از همیشه می‌لنگم
بی‌جونه روحِ منم
گیر کردم
هـی می‌خوام نباشم
می‌خوام نباشم

[پُل | شاملو]
ظلمات مطلق نابینایی
احساس مرگ‌زای تنهایی
چه ساعتی‌ست؟ (از ذهنت می‌گذرد)
چه روزی؟
چه ماهی؟
از چه سالِ کدام قرنِ کدام تاریخِ کدام سیاره؟

[قسمت دو]
هه؛ معلومه
سال اسارت از قرن آزادی
وسط ماه فریاد
میون روز لالایی
یه جا از ناکجای زمینم
تو کوچه‌ها جاگیر
هر روز گوشزد می‌کنه آسمون
حضور پایانیمو بهش
میدم حقیقت، یه جُرعه به زور
میگم بخور که اگه نخوری به جُرمِ طلوع
یه چَک می‌خوری، سُرخ شی، کنی یهو غروب
میگه تو روت می‌بارم
جوری که گم شی تو خون، تو ساقی
میگم چه بهتر، به خونت تشنه‌ام
یه جوری ببار یادم نیاد دیگه ته قصه‌ام
یه جور که توی همین سوالای بی‌جوابم چال شم
اگه روحم پرسید بگید بهش سرنوشت زد
بگید، صاحبت، صاحبِ یه شغلِ شریف هست
می‌گیره شیره‌ی خیال و با یه خرده حقیقت
تو بسته‌های کوچیکِ سیاهِ گُنگِ شبیه هم
می‌بَره سر چهارراه، میده دست خلق مریض
بگید، متلاشیه دنیاش ولی دریده‌ست
دنبال تیکه‌تیکه‌های خودش، کفِ زمین غرق
انقدی گَشته که زده کمر و طرح پریدن و
همه‌ش می‌گفت باید چشا وا شَن همین اخیراً



Random Lyrics

HOT LYRICS

Loading...